ثُمَّ نَظَرَ (21)

در امر قرآن نظر (فکر) کرد هر بار بعد از دیگر

 

ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ (22)
آن گاه روى ترش کرد و چهره درهم کشید.

ثُمَّ عَبَسَ : چهره در هم کشید.

 1. برای کسی که در (قرآن) یا (پیامبر) طعنی نمی‌یابد و نمی‌داند چه بگوید.

2. نگاهی به پیامبر کرد و چهره در هم کشید.

وَ بَسَرَ:  در پی عبس می‌آید.

بیان شأن نزول از تفسیر قمی:  از «فَإِذَا نُقِرَفی النَّاقُورِ(8)» تا «ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً (11)»

آیه در مورد ولید بن مغیره است که شیخ بزرگ با تجربه‌ای از افراد باهوش عرب بود که پیامبر را مسخره می‌کرد.

رسول‌خدا9در حجره نشسته بود و قرآن می‌خواند.

قریش نزد ولید آمده و به او گفتند: ای اباعبد شمس،‌ محمد چه می‌گوید؟ آیا شعر می‌گوید یا کهانت می‌کند یا خطبه می‌خواند؟ ولید گفت: مرا رها کنید تا کلامش را بشنوم.

او به رسول خدا9 نزدیک شد و گفت: ای محمد9از اشعارت برایم بسرای.

رسول خدا9 فرمود: این شعر نیست، بلکه کلام خداوندی است که آن را برای ملائکه و انبیا و رسولانش انتخاب کرده است.

ولید گفت: چیزی از آن را برایم بخوان.

پیامبر9 سوره فصلت را برای او خواند تا آیه «فَإِنْ أَعْرَضُوا(13)» یعنی: ای محمد9 اگر (قریشیان) از تو رویگردان شدند، به ایشان بگو: «أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ»

ولید لرزید و مو بر تنش راست شد، به خانه بازگشت و به نزد قریش نرفت.

قریشیان نزد ابوجهل رفته و گفتند: ای اباحکم، اباعبدشمس(ولید) به دین محمد گرایید، نمی بینی به سوی ما باز نمی‌گردد.

ابوجهل بامدادن به سوی ولید رفت و گفت: پسر عمو ما را سرشکسته و رسوا و دشمن شاد کردی! و به دین محمد گراییدی؟

ولید گفت: من به دین او نگراییدم، ولی از او کلام دشواری را شنیدم که مو بر تن راست می‌کرد.

ابوجهل به او گفت:‌آیا خطبه بود؟

ولید گفت: نه خطبه کلام متصل است و این کلام پراکنده‌ای است که بعضی از آن به بعض دیگر شباهت ندارد.

ابوجهل گفت: آیا شعر بود؟

ولید گفت: نه من اشعار مختلف عرب از جمله ساده و طولانی، عروض و رجز خوانی را شنیده‌ام و آن کلام شعر نبود.

ابوجهل پرسید: پس چه بود؟

ولید گفت: بگذار تا فکر کنم.

فردا از او پرسیدند: ای ابا عبد شمس در مورد سؤال ما چه می‌گویی؟

گفت: بگویید، آن سحر است که قلبهای مردم را تسخیر می‌کند.لذا خدا این آیه را نازل کرد. «ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً »

ادامه مطالب تفسیر قمی

علت نام‌گذاری ولید به وحید:

ولید به قریش گفت:‌ من به تنهایی یک‌سال خانه خدا را می‌پوشانم و بر تمامی شما باد که یک سال جامه کعبه را بپوشانید.

او دارای مال بسیاری و باغ‌هایی در مکه بود و 10 پسر داشت. هم چنین 10 غلام داشت که نزد هریک از غلامان هزار دینار داشت  که با آن اموال تجارت می‌کردند.

قنطار: پوست گاو آکنده از طلا

«إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّر» خدا او را خلق کرد، همان گونه که استوار کرد و متعادل قرار داد.

«ثُمَّ عَبَس‏  وَ بَسَر» دو طرف دهانش را انداخت.

 

ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ (23)
سپس پشت (به حقّ) کرد و تکبّر ورزید.

«ُثمَّ أَدْبَرَ »: از حق

یا رسول روی برگرداند.

«وَ اسْتَکْبَرَ »: از پیروی رسول امتناع ورزید.

 

فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ (24)

روایت (فکر) می‌کند و آموزش می‌دهد.

دلالت فاء: همین که این کلمه به ذهنش خطور کرد، بدون درنگ و تفکر بدان زبان گشود و گفت:

«إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ »

 

إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ (25)

تأکید جمله اول: «إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ » به همین دلیل بدان عطف نشده است.

فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ (24) إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ (25)

سخن ولید: قرآن قول بشر است.

سخن خدا: قول خود ولید قول بشری بی ارزش است.

مراد از «هذا» در تفسیر تأویل الایات الظاهره فی شرح الایات الباهره:

«هذا» بنابر قول دوم (سخن خدا): یعنی تدبیر ولید و فکرش و استکبار درونی و ادعای حقانیت برای خودش امر بشری بی‌ارزش است.( نه آن پسرانش که ایمان آوردند).

سَأُصْلِیهِ سَقَرَ (26)

بدل از «سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً (17)»

تفسیر قمی:

أبی عبد اللّه علیه السّلام‏ فی قوله: «ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً» قال: «الوحید» ولد الزّنا، و هو عمر.

«وَ جَعَلْتُ لَهُ مالًا مَمْدُوداً» : فرمود: اجل تا مدتی.

«وَ بَنِینَ شُهُوداً»: اصحابی که با او شهادت دادند که رسول‌خدا ارث به جا نمی‌گذارد.

«وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیداً»: او را مالک ملکی کردم، ملکی را که مالک شد.

«ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ، کَلَّا إِنَّهُ کانَ لِآیاتِنا عَنِیداً» او منکر ولایت امیر‌المؤمنین? و دشمن رسول خدا9 بود.

«سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً، إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ» در مورد امر ولایت فکر کرد و نقشه کشید که وقتی رسول خدا9از دنیا رفت، کار را تسلیم امیر‌المؤمنین نکند، بنابر بیعتی که در عهد رسول خدا9 بسته است.

ادامه تفسیر قمی

«فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ، ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ» امام? فرمود: عذابی بعد از عذاب، که امام زمان? او را عذاب می‌کند.

«ثُمَّ نَظَرَ» سپس نگاهی به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و أمیر المؤمنین علیه السلام کرد، سپس«عَبَسَ وَ بَسَرَ» از امری که به او شده بود چهره در هم کشید و روی ترش کرد.

«ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ، فَقالَ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ»

عمر گفت: همانا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله  مردم را به علی? سحر کرد «إِنْ هذا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَر» این جز گفته‌ی بشر نیست: یعنی این وحی از طرف خدا نیست!

سَأُصْلِیهِ سَقَرَ (إلى آخر الآیة) : پس آیه در مورد عمر نازل شده است.

 

وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ (27)

بزرگداشت شأن و جایگاه سقر

 

لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ (28)

1. بیان برای سقر

2. حال از سقر

عامل حال در این دو جمله (لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ) همان معنای تعظیم است که از آیه قبل فهمیده می‌شود. (وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ)

معنی: چیزی را که در آن انداخته شود باقی نمی‌گذارد و رهایش نمی‌کند تا هلاک شود.

 

لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ (29)

1. سیاه کننده‌ی روی پوست است.

2. آشکار برای مردم است.

قرائت: به نصب «لَوَّاحَةً»: بنابر اختصاص (مراد اختصاص نحوی نیست، زیرا شرایط اختصاص را ندارد بلکه منظور اختصاص این عذاب به پوست یا بشر است.

تأویل الایات الظاهره فی شرح الایات الباهره در ادامه حدیث سابق (حبتر):

تفسیر مورد2: اهل مشرق حبتر را می بینند، هم چنان که اهل مغرب او را می بینند و زمانی که او در سقر است اهالی شرق و غرب او را دیده و حال او روشن می‌شود.

معنای تمام آیات در حبتر است.

 

عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ (30)

1) 19 ملک

2) 19 صنف از ملائکه که امر را سرپرستی می‌کنند.

قیل:

1.     مخصص این عدد تفاوت نفوس بشری در نظر (فکر) و عمل است، زیرا قوای حیوانی 12تاست؛

7تای بقیه:

 الف) قوای طبیعی 7 تاست. 19=12+7

ب) جهنم هفت درک دارد که 6 تابرای اصناف کفار است و هر صنفی به واسطه‌ی ترک اعتقاد و اقرار و عمل به عذابی متناسب آن عذاب می‌شود. و بر هر نوعی ملکی است یا صنفی که سرپرست آن است و یک در برای گناهکاران امت است که در آن به واسطه‌ی ترک عمل متناسب با عمل عذاب می‌شوند.

2. ساعات 24 تایند، 5تای آنها برای نماز مصرف می‌شود، 19 تای آن صرف مواردی می‌شود که به انواع عذاب مؤاخذه می‌شود. که عهده‌دار آن زبانیه است.

1( 19 ملک

2( 19 صنف از ملائکه که امر را سرپرستی می‌کنند

قیل:

1. مخصص این عدد تفاوت نفوس بشری در نظر (فکر) و عمل است، زیرا قوای حیوانی 12تاست: قوای طبیعی 7 تاست. 19=12+7

2. جهنم هفت درک دارد که 6تابرای اصناف کفار است و هر صنفی به واسطه‌ی ترک اعتقاد و اقرار و عمل به عذابی متناسب آن عذاب می‌شود(6*3=18). و بر هر نوعی ملکی است یا صنفی که سرپرست آن است و یک در برای گناهکاران امت است که در آن به واسطه‌ی ترک عمل متناسب با عمل عذاب می‌شوند. (18+1=19)

3. ساعات 24 تایند، 5تای آنها برای نماز مصرف می‌شود، 19 تای آن صرف اعمالی می‌شود که انسان به واسطه‌ی آن اعمال عذاب مؤاخذه می‌شود. که عهده‌دار آن زبانیه(مأموران عذاب) است.

قرائت:

قرائت:

1. «تِسْعَةَ عْشَرَ»: به سکون «عین»، زیرا توالی حرکت ناخوشایند است، این کلمه مثل یک اسم است.

2. «تِسْعَةَ أعّشُر »:

الف) جمع «عشیر» مثل «یمین:مفرد» و «ایمُن: جمع»

9تا از سران قبائل

ب) «أعَشُرَ» : جمع «عَشَر» 90 =9×10 جمع آن نود می‌شود.

وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِکَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ یَزْدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْرى‏ لِلْبَشَرِ(31)

«وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِکَةً»

علت قرار دادن محافظان جهنم از جنس ملائکه:

1. تا جنس عذاب شوندگان متفاوت با محافظان بوده و بر آنان دلسوزی نکنند.

2. ملائکه از حیث عذاب و غضب شدیدتر و قوی‌تر می‌باشند.

شأن نزول:

تفسیر بیضاوی، ج2، ص 115: نقل شده ابوجهل وقتی روایت 19 ملائکه را شنید، به قریش گفت آیا تعجب است که هریک از 10نفر شما به یک نفر از ایشان حمله کند؟ این آیه نازل شد.

وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ

تعبیر فتنه به جای عدد19:

این تعداد برای آزمایش ایشان قرار داده شد.

تعبیر اثر (فتنه) به جای مؤثر (عدد 19: تأثیر گذار) آمده، برای اعلام اینکه این تأثیر از این عدد جدا نمی‌شود. و آزمایش ایشان به این عدد، استقلال (کم شمردن) کافران در این امر و تمسخر ایشان است که این تعداد کم عهده‌دار عذاب اکثر انس و جن می‌شود.

مراد از جعلنا:

شاید برای حسن تعلیل بوده، «لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتاب»: تا به نبوت پیامبر? کسب یقین کنند و هنگامی که قرآن را موافق با کتاب خود یافتند، آن را تصدیق کنند.

مترجم: (مراد از جعل در اینجا اصل جعل نیست، چون جعل این عدد برای جهنم قبل از اسلام صورت گرفته و امتهای دیگر نیز از آن اطلاع داشته‌اند، بنابراین منظور از این جعل، جعل به قول است؛ یعنی این واقعیت را به اطلاع امت اسلام میرسانیم، زیرا تنها در این صورت است که تعلیل آیه بعد صحت پیدا می‌کند).

مراد از جعلنا:

شاید برای حسن تعلیل بوده، «لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتاب» : تا به نبوت پیامبر9 کسب یقین کنند و هنگامی که قرآن را موافق با کتاب خود یافتند، آن را تصدیق کنند.

وَ یَزْدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ

«وَ یَزْدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً»

1. به جعل عدد

2. به تصدیق اهل کتاب

«وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ»

1. به نبوت پیامبر و صدق قرآن شک نکنند.

2. تأکید: برای طلب یقین و افزایش ایمان.

·        به گونه‌ای ایمان زیاد شود که عارض شدن شبهات نیز نتواند شک و تردیدی در دل اهل یقین ایجاد کند.

«وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ»

- مراد از مرض:

1. شک

2. نفاق

- پیشگویی قرآن در مکه از آنچه به زودی در مدینه پیش خواهد آمد.

«الْکافِرُونَ»: کسانی که در تکذیب کردن قاطعند.

«ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاء»

«ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً»

1. خدا با این عدد عجیب و غریب چه چیزی را اراده کرده است. (خواسته با یک مثل عجیب آزمایش کند).

2.قیل:  چون آن را بعید می‌شمردند، فکر کردند مَثَل است.

«کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاء»

خدا با این مثال از گمراهی و خواری و هدایت و توفیق، کافرین را گمراه کرده و مؤمنین را هدایت می‌کند.

«وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْرى‏ لِلْبَشَرِ»

و لشکریان پروردگارت را جز او کسى نمى‏داند، و این جز هشدار و تذکّرى براى انسانها نیست!

«وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ »

1. لشکریان و آفریده‌های خدا را جز خدا کسی نمی‌داند. «إِلاَّ هُوَ »

2. راهی برای کشف ممکنات و اطلاع بر حقایق و صفات ایشان نیست.

«وَ ما هِیَ»: و نیست

هی :

1. سقر          

2. تعداد خزن?  

3. سور?

«إِلاَّ ذِکْرى‏ لِلْبَشَرِ»: مگر تذکری برای ایشان

 

کَلاَّ وَ الْقَمَرِ (32)

«کَلاَّ»

1. رد کردن کسی است که آن را انکار می‌کند.

2. انکار کردن متذکر شدن ایشان

«وَ الْقَمَرِ»

 

وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ (33)

دو  قرائت:

1. إِذَا          دَبَرً : «دبَّرَ» به معنای «اَدبَرَ»  مثل «قبل» به معنای «اقبل»: زمانی که پشت کند.

2. إِذْ       أَدْبَرَ : زمانی که شب بگذرد و دنبال روز بیاید.

 

وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ (34)

مفردات:      أَسْفَرَ : أضاء

سوگند به صبح زمانی که  روشن شود. (نور دهد).

إِنَّها لَإِحْدَى الْکُبَرِ (35)

لَإِحْدَى الْکُبَرِ : یکی از بلایا و مسائل بزرک است.

بلایای بزرگ بسیارند و سقر یکی از آن‌هاست.

کُبَرِ : جمع کبری                          الف تأنیث عمل (?)‌ می کند: کبری= کبر?

وقتی فِعل?(کبر?) بر وزن فِعَل (کِبَر) باشد          بر وزن فعلی (کبری) جمع بسته می‌شود.

مثل قاصعاء که به قاصع? ملحق شده              جمع آن قواصع می‌شود.

- اعراب جمله: إِنَّها لَإِحْدَى الْکُبَرِ

1. جواب قسم

2. تعلیل برای کلا در «کَلاَّ وَ الْقَمَرِ (32)»        قسم‌ها، جملات معترضه هستند که تأکید را  می‌رسانند.

در کافی آمده: امام موسی کاظم? فرمودند:

«لِیَسْتَیْقِنَ‏ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ یَزْدادَ الَّذینَ آمَنُوا إیماناً »

برای اینکه یقین کنند که خدا و رسول و وصی او حق هستند.

« وَ لا یَرْتابَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ »

و اهل کتاب و مؤمنان به ولایت علی? شک نکنند،پرسیدم: این شک چیست؟ امام فرمود: یمنظور از آن اهل کتاب و مؤمنینی که خدا را یاد می‌کند، امام ادامه داد: شک‌نمی‌کنند در ولایت.

(وَ لِیَقُولَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ )

پرسیدم: «وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْرى‏ لِلْبَشَرِ (31)» امام فرمود: بله ولایت علی?، پرسیدم:« إِنَّها لَإِحْدَى الْکُبَرِ (35)»: فرمودند: ولایت

نَذِیراً لِلْبَشَرِ (36)

الف) اعراب  نَذِیراً: (در حالت نصب)

1. تمییز : یکی از دو امر بزرگ انذار است.

2. حال از آن‌چه جمله بر آن دلالت می‌کند: (بزرگ است در حالیکه انذار کننده است).

ب) اعراب نذیرٌ : طبق قرائت (در حالت رفع)

1. خبر دوم

2. خبر برای محذوف(هی نذیر)

تفسیر علی بن ابراهیم: امام باقر? فرمودند:«إِنَّها لَإِحْدَى الْکُبَرِ (35)» یعنی فاطمه

 

لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ (37)

اعراب «لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ »:

1. بدل از «لِلْبَشَرِ»: ترساننده است برای کسانی که می‌توانند به سوی خیرات سبقت جویند ولی از آن روی می‌گردانند.

2. «لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ »

خبر مقدم            مبتدای مؤخر: تقدم جستن و تأخر جستن برای هر کس که بخواهد.

 در این معنا: «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ»

ادامه‌ی حدیث کافی: : «وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْرى‏ لِلْبَشَرِ (31)» امام فرمود: ولایت علی? ، پرسیدم:« إِنَّها لَإِحْدَى الْکُبَرِ (35)»: فرمودند: ولایت

پرسیدم: «لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ » امام فرمود: هر کس به ولایت ما تقدم و سبقت جوید از سقر تأخیر (عقب) می‌افتد و هر کس از ولایت ما تأخیر(عقب) افتد به سوی سقر تقدم (سبقت) جوید.

 

کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ (38)

مفردات: «َرهِینَة»: مرهون و در گرو نزد خداست.

مثل «شکیمه»: لگام زده شده  رهین(فعیل) معنای اسم مفعولی (مرهون) می‌دهد.

اگر «َرهِینَة» صفت بود «َرهِین» گفته می‌شد.

کافی در حدیث امام صادق?:

«أقصر نفسک عمّا یضرّها من قبل أن تفارقک، و اسع فی فکاکها کما تسعى فی طلب معیشتک، فإنّ نفسک رهینة بعملک.»

 نفست را بازدار از آن‌چه بدان ضرر می‌زند، قبل از این‌که نفس از تو جدا شود، و در آزادی نفست تلاش کن، هم‌چنان‌که در طلب روزی خود تلاش می‌کنی، همانا نفس تو در گرو عمل توست.

 

إِلاَّ أَصْحابَ الْیَمِینِ (39)

مگر اصحاب یمین:

1. ایشان خود را رهانیدند به واسطه‌ی اعمال نیکی که انجام دادند.

2. قیل: اصحاب یمین: ملائکه و کودکان هستند.

در ادامه‌ی روایت کافی از امام کاظم?:

تقدّم إلى سقر. إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِینِ‏ قال: هم، و اللّه، شیعتنا.

به سوی سقرپیشی می‌گیرند به جز  اصحاب یمین، امام کاظم? فرمودند: به خدا قسم ایشان شیعیان ما هستند.

 



. انواع حالات اعراب در اعراب القرآن الکریم و بیانه(محی الدین درویش) ذکر شده است.

 



موضوع :